هنگامی که کریم خان زند در شیراز به تخت نشست امور شیراز را به برادر خود صادق خان واگذار نمود و خود با حدود ۶۰۰۰ تن سپاه روانه ی اصفهان شد تا آن را فتح نماید .اصفهان در دست آزاد خان افغان بود . کریم خان در نیمه ی راه شیراز به اصفهان بود که خبر به آزاد خان رسید . وی با حدود ۳۰۰۰۰ تن سپاهی و با دبدبه و کبکبه ی پادشاهی و توپخانه ، از اصفهان خارج شد تا طومار کریم خان زند را در هم بپیچاند!تلاقی دو سپاه نابرابر در نزدیکی «قمشه» روی داد . آتش جنگی وحشتناک شعله ور گردید و در نهایت سپاه کریم خان شکست خورده و به جانب شیراز عقب نشینی را آغاز نمودند . آزاد خان با سپاهیانش وی را تعقیب نمودند .سرانجام سپاه آزاد خان در جایی به کریم خان رسید که وی تکیه بر نیزه و ایستاده ، قاشقی در دست داشت و مادرش کاسه ی شوربایی در دستان گرفته و کریم خان در حال خودن شوربا بود .در این لحظه کریم خان از دور گرد و خاک و درفش های سپاه آزاد خان را دید بنابراین مادرش را راهی نمود و خودش همچنان تکیه داده بر نیزه در حال نظاره کردن بود .آزاد خان به محض رسیدن ، صفوف لشکرش را آراست . پهلوانی به نام احمدخان ازبک در سپاه آزاد خان حضور داشت که جوانی بود قوی بازو و بزرگ جثه و در فنون جنگجویی و در آداب سواری مشهور … قبایی پیله دوخته بر تن و بالای آن خفتان زره کار استاد ، پوشیده و بالای زره ، چهار آینه ی فولاد بسته ، با شمشیر بران و خنجر خارا شکاف و کمان ترکش و… و از باده ی ناب ، مست و خروشان!احمدخان تیری بر کمان نهاده و به سوی کریم خان زند شلیک نمود . تیر از کریم خان رد شد و از چهارسوار زره پوشیده عبور نمود . در این لحظه کریم خان برآشفت و چنان شمشیری بر میان احمدخان ازبک زد که نیمه ی تنش بر زمین افتاد و پاهایش در رکاب ماند!ناگهان خانلرخان سنجابی که در قوت و شجاعت از احمدخان ازبک پیش بود به خونخواهی وی ، مانند اژدهایی دمان به سمت کریم خان زند حمله نمود و شمشیری را سوی وی نمود . کریم خان با زبردستی جاخالی داد و شمشیر بر فرق سر اسبش فرود آمد . سر و گردن اسب کریم خان به دو نیمه شد .در این لحظه کریم خان با چستی و چالاکی بر اسبی دیگر پرید و در چند ثانیه با شمشیرش چنان تیغی بر فرق سر خانلرخان زد که از روی چهار آینه و زره و خفتان و قبای پیله پهلویش در گذشت و نیمه ی تنش بر زمین افتاد .در این هنگام کریم خان شمشیر خود را بر زمین زد و آن جمله ی معروف خود را با زبان لری فریاد زد : « تو می بُری و بختم نمی بُرد »نوبت به سومین پهلوان سپاه آزاد خان افغان رسیده بود . احمدبیگ اردلانی ناگاه چونان تیری از کمان جسته به سمت کریم خان یورش آورد . نبرد این دو کمی به طول انجامید . سرانجام کریم خان ، چنان نیزه ای بر پهلوی احمد بیگ حواله نمود که از پهلوی دیگرش بیرون رفت و در این لحظه کریم خان او را از فراز زین اسبش ، با نیزه ی به پهلو رفته ، بلند نمود و بر زمین انداخت .
بن مایه :
رستم التواریخ….محمدهاشم آصف…ص۲۵۸-۲۶۲