به روز رسانی شده در : جمعه 10 آذر 1402 | ارسال مطلب
مهم ترین عناوین :
باستان
1396/03/18
ابوالفضل فدائی
15398 بازدید

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، …

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر میکرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا

بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.

عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده

جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک

از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.”

شاهزاده با تمسخر گفت: ” من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را

برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.

سپس دومین عروسک را برداشته و اینبار تکه نخ از گوش عروسک داخل و از دهانش خارج شد. او سومین عروسک را امتحان نمود.

تکه نخ در حالی که در گوش عروسک پیش میرفت، از هیچیک از دو عضو یادشده خارج نشد. استاد

بلافاصله گفت : ” جناب شاهزاده، اینان همگی دوستانت هستند، اولی که اصلا به حرفهایت توجهی

نداشته، دومی هرسخنی را که از تو شنیده، همه جا بازگو خواهد کرد و سومی دوستی است که

همواره بر آنچه شنیده لب فرو بسته ” شاهزاده فریاد شادی سر داده و گفت: ” پس بهترین دوستم

همین نوع سومی است و منهم او را مشاور امورات کشورداری خواهم نمود. “

عارف پاسخ داد : ” نه ” و بلافاصله عروسک چهارم را از کیسه خارج نمود و آنرا به شاهزاده داد و

گفت: ” این دوستی است که باید بدنبالش بگردی ” شاهزاده تکه نخ را بر گرفت و امتحان نمود. با

تعجب دید که نخ همانند عروسک اول از گوش دیگر این عروسک نیز خارج شد، گفت : ” استاد اینکه نشد ! “

عارف پیر پاسخ داد: ” حال مجددا امتحان کن ” برای بار دوم تکه نخ از دهان عروسک خارج شد.

شاهزاده برای بار سوم نیز امتحان کرد و تکه نخ در داخل عروسک باقیماند استاد رو به شاهزاده کرد

و گفت: ” شخصی شایسته دوستی و مشورت توست که بداند کی حرف بزند، چه موقع به حرفهایت توجهی نکند و کی ساکت بماند.


https://sarayetarikh.ir/?p=857
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سرای تاریخ در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
نظرات و تجربیات شما

0 دیدگاه برای “داستان پادشاه جوان و عارف پیر

دیدگاه شما

ابتدا تمام فیلدها را تکمیل نمائید و بعد بر روی ارسال کلیک کنید.

1 / 10
ایل ارکوازی؛ یکی از ایلات بزرگ ایران
ایل ارکوازی؛ یکی از ایلات بزرگ ایران
2 / 10
ایل ملکشاهی سرحدداران ایران زمین
ایل ملکشاهی سرحدداران ایران زمین
3 / 10
پوشش و لباس دختر مدرسه‌ای‌های قبلِ از انقلاب
پوشش و لباس دختر مدرسه‌ای‌های دهه ۵۰
4 / 10
این دبیرستان معروف یادگار دو پدر است برای دو پسر کشته‌شده
این دبیرستان معروف یادگار دو پدر است برای دو پسر کشته‌شده | مدرسه فیروزبهرام
5 / 10
علت فرار مظفرالدین شاه از کاخ دارآباد|زندگینامه
علت فرار مظفرالدین شاه از کاخ دارآباد|زندگینامه
6 / 10
عکس های قدیمی خیابان‌های برفی تهران در دهه ۵۰
عکس های قدیمی خیابان‌های برفی تهران در دهه ۵۰
7 / 10
کشف سازه‌ای،قدیمی‌تر از کاخ گلستان
کشف سازه‌ای،قدیمی‌تر از کاخ گلستان
8 / 10
اولین فرد دفن شده در بهشت زهرای تهران چه شخصی بود!
9 / 10
تصویر مردان کت‌شلواری و زنان با چادر در سال ۱۳۳۰
تصویر مردان کت‌شلواری و زنان با چادر در سال ۱۳۳۰
10 / 10
رضا شاه می‌خواست اینجا کاباره بسازد!
رضا شاه می‌خواست در این منطقه کاباره بسازد؟

آخرین مطالب
به قلم ابوالفضل فدائی
تاریخ اسلام