به روز رسانی شده در : شنبه ۳۰ تیر ۱۴۰۳ | ارسال مطلب
مهم ترین عناوین :
باستان
۱۳۹۹/۰۴/۲۳
ابوالفضل فدائی
5114 بازدید

در همه این سال‌ها، دکتر سروش نه تنها از دیدگاه خود دست نشسته بلکه حتی با تعابیری تندتر، به دفاع …

در همه این سال‌ها، دکتر سروش نه تنها از دیدگاه خود دست نشسته بلکه حتی با تعابیری تندتر، به دفاع از آن پرداخته است. از جمله، در شبه‌مناظره‌ای با عبدالعلی بازرگان (فرزند مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت)، به صراحت می‌گوید که قرآن، تولید پیامبر است و حاصل رویاهای او!

دکتر عبدالکریم سروش، نواندیشی جنجالی در حوزه دین و کلام جدید به شمار می‌رود. او در سال‌های اخیر، دیدگاه تازه‌ای در باب ماهیت پدیده وحی به میان آورده که موافقان و مخالفان بسیاری را برانگیخته است. وی نخست، در سلسله مقالاتی با عنوان “محمد، راوی رویاهای رسولانه” مدعی شد که قرآن کریم نه وحی مستقیم خداوند بلکه خوابی است پیامبرانه که نیاز به تعبیر دارد: «جلال‌الدین محمّدبلخی گفت: « هست قرآن حال‌های انبیا»، و من می‌خواهم با کسب اجازه از روح آن عزیز چنین بگویم: هست قرآن خواب‌های مصطفی».
این انگاره، از سوی صاحب‌نظران دینی بارها مورد بررسی و نقد قرار گرفت. در همه این سال‌ها، دکتر سروش نه تنها از دیدگاه خود دست نکشیده بلکه حتی با تعابیری تندتر، به طرح آن پرداخته است. از جمله، در شبه مناظره‌ای با عبدالعلی بازرگان (فرزند مهندس بازرگان، نخست وزیر دولت موقت)، به صراحت می‌گوید که قرآن، تولید پیامبر است و حاصل رویاهای او!
این انگاره در آخرین رویداد هم‌اندیشانه‌ای که در دانشکده الهیات دانشگاه تهران، به منظور بازخوانی اندیشه‌های متفکران در حوزه نسبت پدیده وحی با سکولاریسم برگزار گردید، در ترازوی نقد گذاشته شده است.
در این نشست علمی، دکتر عبدالحسین خسروپناه، رئیس انجمن حکمت و فلسفه، با ده نقد علمی، به ادعای دکتر سروش پاسخ داده که گزارش آن در ذیل از نظرتان خواهد گذشت.

رویاانگاری وحی در بوته نقد

«موضوع بحث بنده سه مقدمه دارد. اول اینکه وحی شناسی ساحت‌های مختلف دارد. می‌توان از ساحت معرفت شناسی، هستی شناسی و پدیدار شناسی به موضوع نگاه کرد.
در بحث پدیدار شناسی موضوع این است که چگونه وحی پدید می‌آید و آیا رسول الله مخاطب وحی است و یا راوی است؟ بحث دیگر بحث زبان شناسی وحی است که بررسی می‌کند زبان وحی چه زبانی است؟
رویاانگاری وحی در حوزه پدیدار شناسی وحی می‌گنجد. البته بر هستی شناسی و معرفت شناسی هم تأثیر دارد ولی بحث اصلی پدیدار شناختی است.
مقدمه دوم این است قبل از موضوع رویاانگاری وحی موضوع تجربه نبوی و شعر انگاری و اینکه قرآن کلام پیامبر است، مطرح شده بود. مقدمه سوم این است که حامد ابوزید اولین فردی است که رویاانگاری را مطرح کرده و سروش در برخی جاها عیناً از عبارات او استفاده کرده است.
در مورد ادعاهای سروش شش نوشته از او ثبت شده است که چند ادعا در آن دارد. او می‌گوید وحی نوعی رویاست و به جای رؤیا می‌توان از مکاشفه یا مثال یا خیال متصل یا خیال منفصل و … استفاده کرد. او می‌گوید من این تعبیر رؤیا را انتخاب کرده‌ام.
سروش می‌گوید وقتی وحی خواب باشد رمزآلود و مه آلود است. حقیقت مه آلود طبیعتاً زبان متفاوت از بیداری است و خواب، نیاز به تعبیر دارد. زبان خواب زبان کنایه و استعاره نیست ولی زبان حقیقی و زبان خواب قابل احصا نیست، زبانی که در خواب با آن مواجه ایم زبان فیزیکال نیست. این خلاصه ادعاهای سروش بود.
استدلالی در کلام سروش نیست. او تنها چند شاهد طرح می‌کند. او می‌گوید امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید رویای انبیا، وحی است. او نتیجه می‌گیرد پس وحی رویاست! می‌گوید در زمان وحی بر پیامبر حالت ناهوشیاری مترتب می‌شد و یا حضرت موسی (ع) وقتی از درخت صدا شنید فقط خود او این صدا را شنید و دیگران نشنیدند. لذا از این عبارات نتیجه می‌گیرد که وحی رویاست که این استدلال عجیبی است.
آیا نمی‌توان تصور کرد کسی که در عالم بیداری با فضای ملکوت ارتباط برقرار می‌کند می‌تواند حقایقی دریافت کند که دیگران چون این ارتباط را برقرار نکرده‌اند، نمی‌توانند دریافت کنند؟
او تناقضات مورد ادعای خود در قرآن مانند شرابی که مستی نمی‌آورد، گیاهی که بر آتشی می‌روید، دریا آتش می‌گیرد  و … را ذکر می‌کند و می‌گوید اگر بخواهیم این پارادوکس‌ها را حل کنیم باید بگوییم اینها رویاست و تعبیر خاص خود را دارد.

اگر هیچکدام از این نقدها را نپذیریم سؤال من این است که با این رویاانگاری قرآن چه نتیجه‌ای می‌خواهیم بگیریم. آیا بهشت و صراط و هدایت وجود دارد یا نه؟ اگر نیست که این حرف‌ها، حرف‌های غربی‌ها و انکار دینداری است اما اگر از این رویاانگاری نتیجه می‌گیرد که عمل ما بهشت ساز است اسم آن را هر را چه می‌خواهد بگذارد چون مسئله عوض نمی‌شود. او اما از رویاانگاری نتیجه‌ای می‌گیرد که لازمه آن انکار دینداری است.

دکتر خسروپناه: من بر این دیدگاه ۱۰ نقد دارم

من نسبت به رؤیا رسولانه ۱۰ نقد دارم که هرچقدر وقت اجازه دهد بیان می‌کنم. اول این است که رویاها متفاوت هستند حداقل سه نوع رؤیا داریم. یکی قسم همان رویای صادقه است به این صورت که عین آنچه در خواب دیده‌ایم در بیداری تحقق می‌یابد. دوم خواب‌هایی هستند که صادقه‌اند اما نیاز به تعبیر دارند مثل رویای حضرت یوسف (ع) در قرآن، سوم رویاهایی که از حالت نفسانی‌ سرچشمه می گیرند.
لذا بر چه اساس گفته می‌شود، قرآن باید از نوع همان خوابی باشد که نیاز به تعبیر دارد؟ چرا جایز نباشد قرآن از سنخ رویای صادقه ای باشد که بی نیاز از تعبیر است؟!
نقد دوم: اینکه حقیقت رؤیا آنقدر پیچیده و مبهم است که هنوز هیچ متفکری نتوانسته آن را حل کند. در عرفان و فلسفه و روانشناسی بحث عمیقی در این مورد وجود ندارد و حقیقت رؤیا روشن نیست. ایشان(دکتر سروش) به خاطر یک سری ابهاماتی که (به زعم خودشان) در قرآن دیده‌اند می‌خواهند با ابهاماتی بزرگتر آن را به اسم رؤیا حل کنند. مگر کسی تا به حال حقیقت رؤیا را درک کرده است؟ مگر می شود یک امر مجهول را با امر مجهول‌تری حل کرد.
نقد سوم: شما می گویید قرآن خواب است این مسئله را با چه روش شناسی ای می‌خواهید تعبیر کنید؟ اگر سؤال شود تعبیر آیات قیامت را بیان کنید باید روش شناسی علم را نیز بیان کرد. شما که می گویید حقیقت وحی از سنخ رویاست و رؤیا نیاز به تعبیر دارد باید روش شناسی تعبیر را نیز بگویید. اما جواب ایشان این است که من فیلسوف علم ام. من فقط نظریه پردازی می کنم از من روش شناسی نخواهید! این خلاف مشی فیلسوفان علم است.
نقد چهارم این است که سروش شباهت‌هایی بین وحی قرآن و رؤیا دیده و نتیجه می‌گیرد که قرآن رویاست. اما سؤال این است که مگر هر چیزی که به قرآن شباهت داشت از سنخ رؤیا است؟ اگر آب به خمر شباهت داشته باشد مگر باید به آن خمر گفت؟
نقد پنجم: سروش می‌گوید قرآن کلام پیامبر است. یک شاهد بیاورید که پیامبر یا ائمه گفته باشند این وحی، رویاست. قرآن بعضی جاها مسئله رؤیا را مطرح کرده است اما در کجا آمده که کل قرآن رؤیا باشد؟ همینکه قرآن این را نگفته و بعضی چیزها را رؤیا ذکر کرده، نشان می‌دهد بقیه حرف‌های قرآن رؤیا نیست.
نقد ششم: سروش برای تأیید ادعای خود که قرآن رویاست به آیاتی تمسک کرده این در حالی است که او با زبان بیداری به آن آیات تمسک می‌کند. آیا او با زبان رؤیا آیات را تفسیر می‌کند تا ثابت کند قرآن، رویاست؟ اگر چنین است که این امر دور محسوب می‌شود. آیا با زبان بیداری آیات را تفسیر می‌کند؟ اگر چنین است که این ناقض حرف‌های خود او است. لذا روشی که بکار برده خودشکن است.

استدلالی در کلام سروش نیست. او تنها چند شاهد طرح می‌کند. او می‌گوید امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید رویای انبیا، وحی است. او نتیجه می‌گیرد پس وحی رویاست! می‌گوید در زمان وحی بر پیامبر حالت ناهوشیاری مترتب می‌شد و یا حضرت موسی (ع) وقتی از درخت صدا شنید فقط خود او این صدا را شنید و دیگران نشنیدند. لذا از این عبارات نتیجه می‌گیرد که وحی رویاست که این استدلال عجیبی است.

نقد هفتم:او می‌گوید در قرآن آشفتگی وجود دارد این در حالی است که قرآن عقاید را مانند آنچه متکلمین بحث کرده‌اند نگفته است. آیا معیار نظم و بی نظمی مثل نمونه‌های بشری است؟ قرآن نظم خاص خود را دارد. قرآن نمی‌خواهد دانش فقه را تنها به ما یاد بدهد. قرآن بافت خاص خود را دارد چون کتاب هدایت است. او شاهد می‌آورد که قرآن از فعل ماضی استفاده کرده این در حالی است که در قرآن از فعل مضارع هم استفاده شده چرا به آن آیات اشاره نشده است. فعل ماضی از این جهت بکار رفته که یقینی الوقوع اند و این در زبان عرب مرسوم است.
نقد هشتم: اگر سیره عملی پیامبر و ائمه را ببینیم به همین قرآن تمسک می‌کنند چه در احکام، چه در اخلاق و چه در عقاید. اگر می‌خواستند می‌توانستند بگویند آیات قرآن تعبیر دیگری دارد. سیره عمل پیامبر از قضا نقد رویاانگاری قرآن است.
اگر هیچکدام از این نقدها را نپذیریم سؤال من این است که با این رویاانگاری قرآن چه نتیجه‌ای می‌خواهیم بگیریم. آیا بهشت و صراط و هدایت وجود دارد یا نه؟ اگر نیست که  این حرف‌ها، حرف‌های غربی‌ها و انکار دینداری است اما اگر از این رویاانگاری نتیجه می‌گیرد که عمل ما بهشت ساز است اسم آن را هر را چه می‌خواهد بگذارد چون مسئله عوض نمی‌شود. او اما از رویاانگاری نتیجه‌ای می‌گیرد که لازمه آن انکار دینداری است.»

 نظریه رویاهای رسولانه دکتر سروش به همراه نقد و بررسی

نگاهی به دیدگاه سروش درباره وحی

در مراسم رونمایی از کتاب “کلام محمد، رؤیای محمد” عبدالکریم سروش که  در تورنتو برگزار شد. سروش در این مراسم نظراتش را درباره پدیده وحی که موضوع این کتاب و دوازده سال پیش مطرح کرده بود، تشریح کرد. او در سال ۱۳۸۶، در مصاحبه ای به مناسبت انتشار ترجمه انگلیسی کتابش “بسط تجربه نبوی” عنوان کرد که “محمد همانند یک شاعر که شعری را می آفریند، آفريننده قرآن است.” دیدگاه های مطرح شده در آن مصاحبه به یکی از جنجالی ترین مسائل فکری در ایران پس از انقلاب مبدل شد.

در حقیقت تفسير سروش از وحی نه تنها واکنش مخالفان، بلکه واکنش تعدادی از روشنفکران دینی و فلسفه پژوهان را نیز به دنبال داشت. تعداد کمی در مقام دفاع از او برآمده، اما بیشتر در نقد این نظرات قلم فرسایی و برخی علما حکم ارتداد او را صادر کرده اند. تعدادی از مراجع تقلید از جمله حسینعلی منتظری و جعفر سبحانی در نقد دیدگاه هایش مقالات مفصلی نوشتند و جوادی آملی در کتابی تحت عنوان “وحی و نبوت در قرآن”، این موضوع را بررسی کرد. برخی دیگر هم مانند مکارم شیرازی و نوری همدانی بدون بررسی مفصل مطلب، مواضع تندی علیه او گرفتند. خامنه ¬ای نیز در دیدار با علما و طلاب حوزه با اشاره به تلاش برخی قدرتها برای منحرف کردن ذهن ملتها از طریق فلسفه یا مطالب شبه فلسفی خاطرنشان کرد: “راه مقابله با این تلاشها، تکفیر، دشنام و عصبانیت نیست، بلکه باید با تکیه بر حقایق دین و معارف عقلی، ذهن بشر را در مقابل مطالب و نظریات انحرافی نجات داد و دستیابی به این مهم، نیازمند عالم شدن و پرورش انسانهای متفکر نظریه پرداز است”. علاوه بر مراجع تقلید، افرادی مانند عبدالله نصری و یحیی یثربی؛ پژوهشگران فلسفه و بهاء الدین خرمشاهی؛ قرآن پژوه در رد دیدگاهش مقالاتی نوشتند. در مقابل، افرادی مانند آرش نراقی، نواندیش دینی ایرانی مقیم امریکا، احمد زیدآبادی و اکبر گنجی به نوعی از دیدگاهش حمایت کردند. گذشته از انتشار مقالات و کتابها، نشستها و همایشهای متعددی برای بررسی این موضوع برگزار شد. سروش در پاسخ تعدادی از این مقالات، چند مقاله نوشت و دیدگاه خود را به طور مفصل بیان کرد. در ذیل به طور خلاصه دیدگاه سروش در این زمینه بیان می شود:

وحی از دیدگاه سروش

این روشنفکر دینی تحت تأثیر علامه طباطبایی که وحی را یک “احساس مرموز” می نامد، وحی را “فنی مرموز” می شمرد و ادعا می کند که بسیاری از فلاسفه و صوفیان و معتزله تلمیحا این دیدگاه را دارند. او وحی را الهامی از جنس تجارب شاعران و عارفان می داند و معتقد است که پیامبر مثل شاعری است که احساس می کند نیرویی از بیرون وی را در اختیار می گیرد. اما در حقیقت خود پیامبر آفریننده این “متن” است و مجالی برای صحبت از منبع این الهام که از درون است یا بیرون، نیست. چون الهام از “جان” پیامبر بر می خیزد و جان هر انسان، الهی است. تفاوت پیامبر با دیگران در این است که الهی بودن این جان را درک کرده و آن را از بالقوه به فعلیت در آورده است. البته این اتحاد معنوی با خدا، به معنای خدا شدن پیامبر نیست، بلکه به معنای خدایی شدن اوست. اتحادی محدود به قد و قامت خود پیامبر است و . این اتحاد به اندازه بشریت است نه به اندازه خدا، همانند ریختن بحر در کوزه است. این اتحاد استعداد دریافت وحی را در پیامبر ایجاد کرده است. حال برای به تصویر کشیدن این پدیده بی صورت برای مخاطبین، پیامبر از مفردات و دستگاه مفهومی بشری خود استفاده می کند، چون راه دیگری غیر از این نیست. وقتی پیامبر شکل و صورت وحی –نه مضمون و محتوای آن- را با استفاده از امکانات و توانایی های بشری خود، می آفریند، حالات روحی و روانی اش در این شکل بیرونی منعکس می شود. پس در سطح وحی، تمایزی میان بیرون و درون نیست. لذا نمی توان پرسید وحی از درون پیامبر آمده است یا برون وی.

با این تفسیر، قرآن بعد بشری دارد و در این صورت، طبیعی است که خطا در آن راه یابد؛ البته نه در امور دینی، بلکه در مثالها و داستانها و مسایل جنبی. این خطاها و اشتباهات خدشه ای به پیامبری پیامبر وارد نمی کند، چون وی پیامبر بود نه دانشمند علوم طبیعی و یا مورخ. به گفته سروش هرچه از انسان سر بزند، بشری است. به این ترتیب، پیامبر در جریان وحی موضوعیت دارد، نه طریقیت (نه تنها وسیله است، بلکه فاعل و تأثیرگذار است). محمد بشری است که قرآن بر وی نازل و از او صادر شد. وقتی خداوند خواست با بشر سخن بگوید، پیامبری را فرستاد که سخنان الهی بگوید و این سخنان پیامبر، سخنان خدا به شمار می آید. از آنجا که محمد عرب است، قرآن عربی شده است. و از آنجا که او بشر است، مقیّد به تمامی قیدهای علمی و وجودی و تاریخی و روانی بشری می باشد، زیرا ما فقط زبان آدمیان را می فهمیم. حال اگر فرض کنیم خدا با زبان آدمیان سخن می گوید، از کجا می توان فهمید منظور او از این کلمات بشری چیست؟

وقتی گفته می شود که قرآن کلام محمد است، به همان معنای قرآن معجزه اوست. هر دو به یک درجه به محمد و خدا منتسب می شوند. چون هر آنچه در جهان اتفاق می افتد، با علم و اجازه و اراده الهی است. همانگونه که می گویند میوه گیلاس محصول درخت گیلاس است و نیازی به گفتن این نیست که خداوند به ما میوه گیلاس می دهد. بر اساس این بیان تمام فاعلیت وحی و تمام قابلیت پیامبر از آن اوست. این بدان معنی نیست که پیامبر نقشی هم داشته است، بلکه تمام نقش از آن اوست.

از دید سروش، هرچه که در تاریخ اتفاق افتاده، تاریخی به شمار می رود. از اینرو به تاریخی بودن قرآن قائل است و بهترین مصداق آن را پاسخ به پرسشهای عموم مردم یا بیان مسائلی از زندگی شخصی پیامبر می داند. چراکه این مسائل ممکن بود اتفاق نیفتد و در قرآن نیاید. از طرفی دیگر او معتقد است اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر می زیست، احکام شریعت صورت متفاوتی خواهند داشت. به همین ترتیب، دلیل نشانه های حجازی بهشت، زندگی پیامبر در محیط حجاز است و از اینرو تمام پدیده وحی، محمدی می شود.

از قرون اولیه اسلام، پاسخهای متعددی در خصوص ادعای تعارض برخی آیات قرآن با برخی دستاوردهای عقل بشری ارائه شده است؛ از قبیل آوردن تأویلهایی که گاهی دور از ذهن به نظر می رسند، ادعای مدارا با عربها و صحبت در حدّ فهم آنها و با زبان آنها، تمایز قایل شدن میان زبان دین و زبان علم، وحی را قابل تصدیق و تکذیب ندانستن، و یا اعتقاد به اینکه معنی از خداست و لفظ از پیامبر. اما از نظر سروش که به طور مفصل در کتاب “بسط تجربه نبوی” بیان شده، این قسم از آیات از عرضیات است و ضرری به نبوت پیامبر نمی زنند، چون مدخلیتی در رسالتش ندارند.

نظرات سروش پس از یک دهه

این متفکر دینی در اظهارات اخیرش تغییری در تفسیر خود نداده، و با وجود اینکه ده ها مقاله و کتاب در نقد دیدگاه هایش به رشته تحریر درآمده، کمتر از آنها تأثیر پذیرفته است. بحث رابطه طبیعت با ماوراء الطبیعه را که قبلا نیز برای تفسیر رابطه وحی با جهان مطرح کرده بود، اندکی بسط داد. او در عین تأکید بر اینکه منکر ماوراء طبیعت نیست، معتقد است که هرچه در طبیعت رخ می دهد، طبیعی است؛ یعنی از باران گرفته تا وحی همگی محکوم به قوانین طبیعی و به یک اندازه طبیعی هستند و برای تبیین آنها نیاز به قوانین طبیعی داریم. اگرچه برخی از پدیده ¬ها مانند وحی بعد ماوراء طبیعی دارند، اما چون در طبیعت رخ می دهند، باید آنها را از طریق علل طبیعی بیان کرد. البته خود این طبیعت به تمامی، الهی است و در دل ماوراء طبیعت قرار دارد، ولی انسان نمی تواند آن را درک کند، مانند جنینی است که در این دنیا زندگی می کند، اما آن را درک نمی کند و زمانی که متولد و بزرگ شود، خواهد فهمید که از قبل نیز در همین دنیا بوده است.

از نظر سروش، اشکالی که بر تصور سنتی از وحی وارد است، اعتقاد به آمیختگی ماوراء طبیعت و طبیعت و باور به آمدن و رفتن فرشته ای به این دنیا و همچنین قاطی شدن “اله” با طبیعت است. او رابطه ماوراء الطبیعه با طبیعت را به یک خانه دو طبقه ای تشبیه می کند که طبقه پایینی آن طبیعت و طبقه بالایی ماوراء طبیعت است. پس اگر علوم طبیعی ویران شود، ماوراء الطبیعه فرو خواهد ریخت. از اینرو طبیعت و ماوراء الطبیعه از یکدیگر جدا هستند و هیچ آمیختگی بین آنها وجود ندارد. البته این بیان با سخنان قبلی اش که طبیعت به تمامی در ماوراء طبیعت قرار دارد، هماهنگ نیست.
سروش در دفاع از نظراتش و معرفی وحی به عنوان رؤیای پیامبر، به تورات هم روی آورد که به ادعای وی، در آن آمده که وحی تمامی پیامبران رؤیایی بوده است؛ پس وحی بدون رؤیا وجود نداشته است. در روایات اسلامی هم وحی در شش ماه اول بعثت پیامبر از طریق رؤیا صورت می گرفت.

پیشینه این گونه تفسیر از وحی

وحی به عنوان یکی از بنیادی ترین مسائل اندیشه دینی، از صدر اسلام، همواره مورد توجه اندیشمندان مسلمان بوده و در مورد آن دیدگاه های متفاوتی بیان شده است. در دوره معاصر نیز چند دهه پیش از سروش دقیقا همین دیدگاه را اندیشمند پاکستانی “فضل الرحمان” (۱۹۱۹-۱۳۸۸م) بیان کرده و در کتاب “اسلام و ضرورت نوسازی” گفته است: “تمامی قرآن کلام خداوند است، ولی به طور همزمان کلام محمد نیز می باشد. چون وی هنگامی که به این روشنی و با اين تجلى منحصر به فرد به نام خداوند سخن می گوید، در عین حال آنچه می گوید، سخن خود اوست که بیانگر ذات اوست. البته این سخن به معنای نفی سخن خدا بودن قرآن نیست… قرآن چیزی نیست جز پاسخ به این وضعیّت و بخش بزرگتر آن آموزه های اخلاقی، دینی و اجتماعی است که در پاسخ شرایط به خصوصی که در یک دوره تاریخی خاصی رخ داد، تشکیل شده است.”۱

سروش اما با کمال تعجب هیچ اسمی از فضل الرحمن نیاورد، با اینکه بسیار تلاش کرد این دیدگاه خود را به مولانا و کمتر به افراد دیگری نسبت دهد. البته اقبال سروش در این بود که حمله و پاسخهای مفصلی که بر دیدگاهش نوشته شد، به او فرصت داد تا این دیدگاه را بسط دهد و برای آن استدلال بیاورد.

مزیت اين تفسیر

سروش مدعی است که در تصور سنتی، خداوند مانند شاه یا خلیفه، پیامبر یک رعیّت و جبرئیل پستچی میان آنها به تصویر کشیده می شوند. بر این اساس، متافیزیک سنتی را متافیزیک فراق و دوری میان خدا و بنده و در مقابل، متافیزیک خود را متافیزیک نزدیکی و وصال و اتحاد عبد در معبود می داند.

به نظر او در تصور سنتی، محمد مانند بلندگو است که صدای خدا را به بندگان می رساند که در این صورت، قرآن بر زبان او نازل شده، نه قلبش. او می گوید این تفسیر، محمد را مثل “طوطی” می بیند که الفاظی را می شنود و تکرار می کند، اما او پیامبر را مانند “زنبور عسل” می داند که شهد گل می گیرد و عسل تولید می کند.

نتایج این تفسیر

هرچند که نام سروش در سه دهه اخیر ایران برای برخی بسیار حساسیت برانگیز بوده است به گونه ای که هر چه بگوید، بلا فاصله به حرفهایش واکنش نشان می دهند. اما در حقیقت این بار تفسیر متفاوتش از وحی، صرفا بازی با الفاظ و بیان نیست و نتایج مهمی بر آن مترتب می شود، و به این دلیل با عکس العملهای تندی مواجه شده است. از جمله نتایج این تفسیر می توان به موارد زیر اشاره کرد:

–  اشکالاتی که بر وحی طبق بیان شایع وارد است، از قبیل وجود برخی اشتباهات و یا مخالفت با علم قطعی و یا تناقضات و امثال اینها در قرآن که بیان شایع، توان پاسخگویی به آنها و دفاع از الهی بودن متن قرآن را ندارد، با تفسیرش بر طرف می شود.

–  برای مؤمن شناخته شدن، پایبندی صد در صد به ظاهر قرآن لازم نیست. و باید جوهر ندای قرآن را با توجه به تحولات زمانی به زبان روز ترجمه کرد، همانند ترجمه ضرب المثلها از یک فرهنگ به فرهنگی دیگر.

–  از آنجایی که وحی “رؤیا” است، پس برای فهم صحیح قرآن، علوم دینی رایج کارساز نیست، بلکه باید به خوابگزاری و تفسیر خواب روی آورد.

 نظریه رویاهای رسولانه دکتر سروش به همراه نقد و بررسی

نقدی دیگر : بر نظریه رویاهای دکتر سروش

 «رضا بابایی» پژوهشگر درباره ی مناظره ی اخیر دکتر سروش و عبدالعلی بازرگان در بی بی سی در یادداشتی در صفجه ی مجازی خود نوشت:

در مناظرۀ آقای بازرگان و سروش، آقای بازرگان از دیدگاه سنتی دربارۀ قرآن دفاع می‌کند و آقای سروش از نظریه‌ای که چندان سابقه و پشتوانۀ تاریخی در ایران ندارد. آقای سروش، برای اثبات نظریه‌اش دلیل نمی‌آورد و بیشتر دیدگاهی تازه را دربارۀ وحی و زبان قرآن، عایق‌بندی می‌کند؛ اگرچه نظریۀ سنتی نیز دلیلی از جنس برهان عقلی ندارد. اینکه آقای سروش، قرآن را رؤیاهای صادق پیامبر می‌خواند، نه سخنان صریح خدا با او در بیداری، اگرچه دلیل ندارد، اما بی‌علت نیست. نظریه‌ها یا فرضیه‌ها در همۀ علوم، افزون بر دلیل، علت نیز دارند. علت، پدیدآورنده است؛ دلیل، نشان‌دهنده. علت، هستی‌بخش است و دلیل، آگاهی‌بخش. مثلا موقعیت خاص زمین در برابر خورشید، «علت» سردی هوا است، و یخ زدن آب، «دلیل» آن؛ یعنی ما از یخ زدن آب، پی می‌بریم که دمای هوا زیر صفر است؛ اما یخ زدن آب، علت سردی هوا نیست؛ بلکه دلیل آن است.

نظریۀ آقای سروش دربارۀ قرآن، فاقد دلیل است؛ اما مهم است که بدانیم چرا چنین نظریه‌ای به وجود آمده است و بسیاری از روشنفکران دینی، قرائتی شبیه آن – در پیامد و آثار – از قرآن و حدیث دارند. به عبارت دیگر، باید دید که خاستگاه این نظریۀ درست یا نادرست چیست و قرار است چه مساله‌ای را حل کند یا چه راهی را پیش پای مسلمانان بگذارد.

به گمان من، مدافعان این نظریه و مشابه آن، گرهی را در دین‌شناسی و دینداری دیده‌اند که گشودن آن را از راه‌های سنتی ناممکن می‌دانند. به باور درست یا نادرست آنان، تلقی سنتی از قرآن، پاسخ‌گوی برخی پرسش‌ها نیست و همین ناتوانی و سکوت، زمینه را برای خلق نظریه‌های دیگر دربارۀ وحی و قرآن هموار کرده است. اما آن مشکل چیست که – به گمان برخی روشنفکران دینی – نظریۀ سنتی دربارۀ قرآن، قادر به حل آن نیست؟

مشکل اصلی در متن‌محوری است. متن‌محوری ادیان، آنها را غیر منعطف و بنیادگرا می‌کند. اگر عمود خیمۀ دین، متن یا متون یا گزاره‌های تاریخی آن باشد، امیدی به سازگاری آن با مصالح و حقایق جدید نیست. وقتی متن در کانون دین قرار گیرد، جلوی هر گونه انعطاف را در اجرای احکام و قانون‌گزاری می‌گیرد. از همین رو است که بنیادگرایی در میان ادیان نص‌گرا و متن‌محور بیشتر است تا در آیین‌ها و دین‌های مفهوم‌گرا، مانند بودیزیم. متن، هرچه مقدس‌تر و آسمانی‌تر به نظر آید، همراهی‌ آن با رویدادهای زمینی دشوارتر است؛ اما اگر متنی را محصول مشترک خدا، انسان و مخاطبان خاص دانستیم، هماهنگ‌‌سازی آن با بدیهیات عصری آسان‌تر و کم‌‌هزینه‌تر می‌شود و در حل مشکلات این‌جهانی و این‌زمانی، کاراتر است. تفاوت متن‌های نوع اول (تماماً آسمانی) با نوع دوم (الهی – بشری)، تفاوت «راه» با «راهنما» است. متن‌های تماماَ آسمانی، راه و راهبرند؛ اما متن‌های الهی – بشری، بیش از راهنمایی‌های کلی، ادعایی ندارند.

نظریۀ آقای سروش و مشابه آن، سر در چنین آبشخوری دارد. در این نظریه‌ها علت مهم‌تر از دلیل است. مخالفان نیز به جای درپیچیدن با دلیل‌ها، باید بتوانند سرچشمۀ این‌گونه نظریات را خشک کنند و مثلا نشان ‌دهند که قانون قصاص و دیات در قرآن، کارامدتر از آخرین نظریات حقوق‌دان‌ها دربارۀ مسائلی همچون اعدام، دیه، ارث، و حقوق زن است

 نظریه رویاهای رسولانه دکتر سروش به همراه نقد و بررسی

نقدی دیگر : نظریه سروش؛ دین‌شناسی یا رویای روشنفکرانه؟

دکتر یحیی یثربی استاد فلسفه و مفسر قرآن در یادداشتی اختصاصی به نقد نظرات دکتر سروش پرداخته است که وی اخیرا در برنامه پرگار بی‌بی‌سی مجالی مجدد برای عرضه آن یافته است. دکتر یحیی یثربی با ارائه خصوصیات نظریه دانش‌محور، به بررسی آن خصوصیات در آرای سروش می‌پردازد. متن کامل یادداشت ایشان را در پی می‌خوانید:

نظریه دین‌شناسی یا رویای روشنفکرانه
سال‌هاست آقای دکتر سروش نظریه‌ای را درباره وحی و قرآن مطرح کرده‌اند که اخیرا نیز در برنامه پرگار بی‌بی سی با آقای مهندس عبدالعلی بازرگان درباره آن بحث می‌کردند. هر انسان اندیشمندی با شنیدن هر نظریه‌ای منتظر می‌شود تا توجیه آن را نیز بشنود. مهم نیست که صاحب نظریه از کجا به این نظریه رسیده باشد، مهم آن است که بتواند آن را براساس عقل و اندیشه توجیه کرده و مستدل سازد. آقای سروش یا هرکس دیگری می‌توانند نظریه‌ای درباره قرآن داشته باشند، اما اگر بخواهند این نظریه را به حالت جدی در بیاورند، به گونه‌ای که دیگران نیز آن را بپذیرند، باید توجیه عقلانی برای آن داشته باشند.
هیچ اشکالی ندارد که کسی بگوید وحی یک رویا بوده است. یعنی، پیامبر (ص) خواب‌هایی دیده و چون بیدار شده است، این خواب‌ها را برای مردم گزارش کرده است؛ قیامت را در خواب دیده و سختی‌های آن را گزارش کرده است. خدا را در خواب دیده و در صفات وی و کار‌هایش با مردم سخن گفته است. داستان یوسف و زلیخا را در خواب دیده و با مردم در میان نهاده است. حلال و حرام را در خواب دیده و به مردم گزارش کرده است و همین‌طور…
هیچ اشکالی ندارد که کسی از جمله آقای سروش چنین نظریه‌ای داشته باشد و قرآن را هم انشای خود محمد (ص) بداند؛ مشکل اینجاست که نتواند دلیل درست و توجیه قابل قبولی برای آن ارائه دهد. در این برنامه، آقای سروش هرتلاشی کردند، اما نتوانستند نظریه خود را توجیه کنند و هرچه گفتند جز تشبیه و تمثیل و یا تاویل‌های بی‌مبنا نبود. مخصوصاً اینکه ایشان ادعا می‌کنند بحثشان درون دینی است! یعنی به عنوان یک مومن که قرآن و پیامبر را قبول دارند، این نظریه را می‌دهند. آیا این مومن نباید از قرآن و یا پیامبر سخنی برای نظریه خود داشته باشد؟!

سروش دلیلی برای نظرات خود رائه نکرده است
بار‌ها در قرآن تکرار شده است که خداوند وحی را به پیامبر نازل می‌کند و چندین بار آمده است که این فرشته وحی است که وحی را به وی می‌رساند و صد‌ها بار در احادیث نبوی و امامان معصوم (ع) آمده است که جبرییل وحی را به پیامبر می‌رساند. بیان صریح قرآن کریم درباره اقسام وحی چنین است:
خدا با هیچ بشری سخن نمی‌گوید، مگر از راه وحی یا از پشت پرده، یا فرشته‌ای می‌فرستد که وحی را با اذن او می‌آورد. به راستی که او بلندمرتبه و فرزانه است. بدین‌سان با خواست خود، به تو قرآنی وحی کردیم که پیش از آن نمی‌دانستی کتاب چیست و ایمان کدام است؟
این مضمون، بار‌ها و بار‌ها در قرآن کریم مورد تکرار و تاکید قرار گرفته است. در احادیثی که از پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) نقل شده‌اند، نزول جبرییل و پیام آوردنش برای پیامبر (ص) مورد تاکید قرار گرفته و ده‌ها بار، پیامبر (ص) به عنوان رسول و پیام رسان مطرح شده است. مگر می‌شود به عنوان یک مومن به اسلام و قرآن، برخلاف همه این آیات و احادیث سخنی گفت، آن‌گاه آن سخن را چنین توجیه کرد که این وحی از خود پیامبر به خود پیامبر بوده است. یعنی خود وی به خود می‌گوید که ما به تو وحی می‌فرستیم. چرا؟ چون پیامبر (ص) با خدا در هم تنیده بودند! و رابطه‌شان مثل رابطه شمس و مولانا بوده است!! آیا واقعاً جای اندوه و افسوس نیست که در برابر روشن اندیشی و بنیادهای استوار روشن اندیشان غرب، اینان را روشنفکر بنامیم؟! واقعاً با چنین سخنانی می‌توان انتظار تحول داشت؟
انصافاً، چگونه می‌توان جامعه مومنان را وادار به قبول این سخن بی‌اساس کرد که پیامبر (ص) درباره کلامی که به مردم ابلاغ کرده، حقیقت را نگفته و اعلام نکرده است که آنچه برای شما می‌گویم، رویاهای من است، بلکه برخلاف آن اعلام می‌کند که تنها وظیفه من ابلاغ پیام است! و نیز به مردم هشدار نمی‌دهد که این رویا‌ها به خواب‌گزار نیاز دارند، بلکه به مردم می‌گوید هرچه از من و دیگران شنیدید، با قرآن بسنجید، اگر مطابق قرآن بود، بپذیرید؛ وگرنه نپذیرفته و دور افکنید. این سخن یعنی چه؟ یعنی اینکه قرآن خوابگزار نمی‌خواهد و کلام آن از سخن هرکس دیگری، حتی از سخن خود پیامبر (ص) و علی (ع) برای مردم آشنا‌تر و مفهوم‌تر است که می‌تواند ملاک ارزیابی سخنان منسوب به معصومان قرار گیرد.
تا اینجا به بحث آقای دکتر سروش مربوط است و همه کسانی که خواسته‌اند به عنوان روشن‌اندیش درباره دین‌شناسی نظری ارائه کنند، از قبیل جمود فقهی آقای ملکیان و یا سخن از ساختارشکنی در فقه آقای مجتهد شبستری و یا‌‌ همان نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت آقای دکتر سروش. تاکنون ندیده‌ایم این افراد در زمینه فقه و شریعت کاری کرده و توجیه لازم را هم برای کار خود داشته باشند. با اینکه در حال حاضر اظهارنظر از هرجهت آسان است، مخصوصاً برای کسانی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند.
جامعه ما اندیشه محور نیست، مخالف محور است
من این قضیه را زیاد جدی نمی‌گیرم، چون سخنانی که بنیادی استوار نداشته باشند و از توجیه کافی برخوردار نشوند، منشا اثر نخواهند بود. چنان که از آخوندزاده و نوری تا شریعتی و آل‌احمد نتوانستند از نظر فکری راهی بگشایند و تحولی در جامعه ایجاد کنند. مثلاً، کارهای دکتر شریعتی منشا هیچگونه تحول علمی در جامعه ما نشد و نظریه تشیع علوی و صفوی وی هیچ راهی برای پالایش مکتب تشیع باز نکرد. آنچه برای من مهم است، این است که جامعه روشن‌اندیش ما اندیشه محور نیست، بلکه مخالفت‌محور است. برای روشن شدن مطلب در این باره کمی توضیح می‌دهم.
در جامعه‌های علمی مردم تا حدودی و طبقات تحصیل‌کرده به طور کلی، به توجیه عقلانی و کارآیی نظریه‌ها در حل مشکلات توجه دارند. اما، در جوامع سنتی، خردورزی ذهن مردم را شکل نمی‌دهد، بلکه سنت و قدرت حاکم آن را شکل می‌دهد. همیشه عده‌ای از مردم، به دلایل احساسی و به خاطر عقده‌های سیاسی و اجتماعی از قدرت حاکم و سنت موروث می‌رنجند و نفرت پیدا می‌کنند و در عین حال خودشان نمی‌توانند کاری کنند. آن‌ها همواره چشم به راه کسانی هستند که در برابر قدرت و سنت بایستند. این مردم، بازهم بر اساس احساسات و عقده‌ها از مخالفت‌ها استقبال کرده و آن‌ها را ارج و اعتبار می‌دهند. سخن حاکمان را دروغ می‌شمارند، حتی اگر راست باشد و سخن مخالفان را راست می‌دانند، اگرچه بی‌اساس بوده باشد! همیشه در انتظار رفتن یکی و آمدن دیگری هستند، رفتن آن‌که باعث گرفتاری هاست و آمدن آن‌که منجی و رهایی بخش آنان است.
در این گونه جوامع، هر دولتی چون به جای دیگری می‌آید، با استقبال روبرو می‌شود. اما، همین دولت و همین حاکمیت به تدریج از چشم مردم می‌افتد، زیرا قرار بود منجی و حلال همه مشکلات مردم باشد، ولی نشده است. پس باید برود و دیگری بیاید تا منجی آنان باشد. در این گونه جوامع، علمای دین، نویسندگان، مطبوعات، و کلاً همه چیز به دولتی و غیردولتی تقسیم می‌شود. مردم، از دولتی‌ها دل کنده و به مخالف‌ها یا غیردولتی‌ها دل می‌بندند. بدین‌سان، علما و نویسندگان نیز در این جوامع بر محور مخالفت به دو گروه موافق و مخالف تقسیم می‌شوند. مشکل ما از نظر علمی اینجاست که در این جوامع عده‌ای بر اساس مخالفت و احساسات و عقده‌های مردم شهرت می‌یابند، نه بر اساس کشف مبانی علمی جدید و فراهم آوردن زمینه توسعه ذهنی آنان.
روشن‌اندیشان غرب بسیار زود متوجه این نکته شدند و تا آنجا که می‌توانستند خود را دانش محور کردند، نه مخالفت محور که ‌نمونه آن را در رساله روشن اندیشی کانت می‌بینیم. آنان زود متوجه شدند که مخالفت و شورش و درگیری و کشت و کشتار جامعه را متحول نمی‌کند؛ تنها راه تحول جامعه توسعه دانایی و خردورزی است. هولباخ می‌گوید:
ندای عقل، نه شورشی است و نه تشنه خون. عقل طرفدار اصلاحات تدریجی است.
اما، دریغا که نویسندگان و متفکران ما هنوز به این نکته پی نبرده‌اند. لذا، برخلاف آنان که در یک قرن تحول عجیبی در مغرب زمین ایجاد کردند، ما با وجود این همه مجلات و مطبوعات، روز به روز گرفتار مشکلات اجتماعی بیشتری می‌شویم. جامعه مدنی آنان با دانایی آغاز شده و ادامه یافت، اما جامعه مدنی ما با تفنگ ستارخان و باقرخان و براساس عقده‌های مردم از نظام قاجار تاسیس شد، بنابراین کارآیی لازم را نداشته و باقی نماند.
باید به دانش‌محوری برگشت
نظریه پردازان ما باید از حالت مخالفت محوری به حالت دانش محوری برگردند تا بتوانند به توسعه فکری جامعه بپردازند و نظریه‌ای ماندگار و اثرگذار پدید آورند. نظریه‌هایی که بر محور مخالفت استوار باشند، با مرگ یکی از دو طرف از یاد می‌روند، اما نظریه‌های علمی هرگز فراموش نمی‌شوند و اثر خود را می‌گذارند. اینکه روشن اندیشان غرب اثر گذاشته‌اند و تحولی در زندگی انسان ایجاد کرده‌اند، به خاطر آن بود که دانش‌محور بودند، نه مخالفت‌محور.
ویژگی‌های نظریه دانش‌محور
نظریه دانش محور سه ویژگی دارد؛ یکی اینکه مشکلی را حل می‌کند، دوم اینکه توجیه و دلایل لازم را با خود دارد و به همین دلیل می‌تواند گسترش یافته و ماندگار شود و سوم اینکه راه را برای حرکت فکری یا تحول زندگی باز می‌کند.
همه نظریه‌های جدید علمی از این سه ویژگی برخوردارند و نیازی به توضیح در این خصوص نیست. چنانکه، هیچ کدام از نظریه‌های به اصطلاح روشنفکران این ویژگی‌ها را ندارند. از میان نظریه‌های دین‌شناسانه یکی را به عنوان مثال مطرح می‌کنم.
پس از رشد روشن اندیشی و رواج عقلانیت در غرب، برخی روشنفکران متون مقدس را به نقد کشیده و در آن مطالبی را یافتند که برخلاف علم و عقل و اخلاق بودند. بنابراین، برای اهل ایمان و دین داران مسیحی مشکلی پدید آمد که باید راه حلی برای آن پیدا می‌کردند. متفکرانی که این متون را ساخته بشر معرفی کردند، هدفشان حل این مشکل بود. آنان گفتند متون مقدس به طور کلی وحی نیستند، بلکه همه آن‌ها یا بخشی از آن‌ها گزارش اشخاص است و این اشخاص بر اساس فرهنگ و آگاهی‌های ضعیف خود مطالبی را آورده‌اند که می‌توانیم آن‌ها را نادیده بگیریم. بنابراین، نظریه بشری بودن متون مقدس خاصیت اول را داشت که می‌خواست مشکلی را حل کند. اما، این نظریه توجیه کافی هم داشت.
کتب مقدس که شامل تورات و انجیل‌هاست (کتب عهد عتیق و عهد جدید)، نه تنها انشای خدا نیستند، بلکه انشای پیامبران نیز نیستند. بلکه، همه آن‌ها گزارش دیگران درباره زندگی پیامبران و سرگذشت و الهامات و اظهارات آنانند.
یهودیان و مسیحیان نیز کتاب‌های موجودشان را کلام الهی یا کلام مستقیم پیامبرانشان نمی‌دانند. بلکه این مجموعه‌ها بیشتر نوشته‌هایی هستند که از جریان بعثت و فعالیت انبیا گزارش می‌دهند. مثلاً، انجیل یوحنا را شخصی به نام یوحنا نوشته و نامه‌های پولس رسول را نیز که جزء کتب مقدس است، پولس نوشته است. بنابراین، کسی از پیروان این ادیان، مجموعه کتب مقدس را کلام پیامبران خود یا خدا نمی‌داند، بلکه آن‌ها به منزله سیره‌هایی هستند که درباره پیامبر اسلام نیز نوشته شده‌اند، مانند سیره ابن هشام و غیره.
اما، قرآن، نه کلام پیامبر اسلام است و نه گزارش دیگران از زندگی پیامبر، بلکه متنی است که خداوند انشاء نموده و جبرئیل آن‌ها را آیه به آیه بر پیامبر اسلام خوانده است. هیچ یک از آیات قرآن، انشاء پیامبر نیست و این سخن بار‌ها در قرآن مورد تأکید قرار گرفته است.   از قضا، این موضوع، یعنی وحی بودن یک متن، در هیچ یک از ادیان و مکاتب پیشین سابقه نداشت. این تنها قرآن است که به عنوان مجموعه‌ای از وحی الهی در اختیار پیامبر قرار گرفته است. البته، قرآن می‌گوید که کتب آسمانی دیگر نیز، همین حالت را داشتند، یعنی مجموعه‌ای از کلام الهی بودند؛ اما پیروان آن ادیان، آن‌ها را تغییر داده و دستنوشته‌های خود را به جای آن‌ها نهاده‌اند.
نظریه آنان ویژگی سوم را نیز داشت و آن اینکه راهگشا بود. غربی‌ها توانستند برخی آموزه‌های آن متون را که برخلاف حقوق بشر و اخلاق بود، جدی نگرفته و جامعه را بیشتر با قوانین مراکز عرفی قانونگذاری اداره کنند.
اکنون ببینیم نظریه رویای پیامبرانه دانستن قرآن کدام یک از این ویژگی‌ها را دارد؟
نخست باید دید این نظریه می‌خواهد کدام مشکل مومنان را حل کند؟ ایشان بیش از هرچیز به مشکل تناقض در قرآن اشاره می‌کنند. در صورتی که خود قرآن یکی از دلایل حقانیت خود را همین می‌داند که تناقض که سهل است، بلکه اختلافی هم در آیاتش نمی‌توان پیدا کرد.
آیا در قرآن نمی‌اندیشند که اگر از طرف خدا نبود، بی‌تردید نابسامانی زیادی در آن می‌یافتند؟
بنابراین، از نظر کسی که خود را مومن معرفی می‌کند، فرض تناقض و پارادوکس امکان ندارد. اما، بر فرض وجود تناقض، رویا دانستن قرآن چگونه این تناقض را حل می‌کند؟ آقای سروش نمونه‌هایی را بیان کردند که جزء دلایل و توجیهاتشان بود، از جمله اینکه احوال نامتعارف به هنگام دریافت وحی، دخالت و مشاهده در برخی گزارش‌ها، همانند گزارش احوال دوزخیان، میمون شدن یهودیان و جالب‌تر از همه تحریم ربا به دلیل اینکه محمد (ص) در خواب دیده است رباخوار آتش می‌خورد. آیا واقعا مسلمانان این مشکل را دارند که چرا ربا حرام شده است یا خداوند یا پیامبرش چگونه از احوال دوزخیان خبر داده‌اند؟ اگر واقعا هم چنین مشکلی را داشته باشند، آیا رویا دانستن وحی پیامبر (ص) در برابر تفسیرهای مختلفی که داریم، این مشکل‌ها را بهتر حل می‌کند؟
حقیقت مسئله، حل کردن مشکل نیست، بلکه حقیقت این است که کسانی که عملاً به روشن اندیشی نرسیده‌اند، ولی آرزوی روشنفکر شمرده شدن را دارند، تلاش می‌کنند با اقتباس از روشنفکران غرب و در مواردی با اقتباس از برخی روشنفکران عرب زبان و گاهی هم با استفاده از نظریه‌های فلاسفه و عرفای خودمان که غالباً در میان مردم مطرح نیستند، خود را به مقام نظریه‌پردازی برسانند. من این موارد را در پایان این نوشته، کمی توضیح خواهم داد.
آیا نظریه‌ای که مشکلی را حل نمی‌کند، توجیهی دارد یا خیر! به نظر من، توجیهات ایشان بیشتر مناسب عنوان خواب و خیال است. یعنی، اگر ایشان می‌گفتند من در خواب دیده‌ام که چنین و چنان است، بهتر بود. اولین توجیه ایشان آن است که پیامبر در هنگام وحی احوال نامتعارفی داشت. داشتن حالات غیرعادی به معنای خواب رفتن شخص نیست و هرگز پیامبر چنین سخنی نگفت که من بخواب می‌روم. علاوه بر اینکه وحی بر ایشان همیشه همراه حالات غیرعادی نبود. بله! ارتباط یافتن فیزیک با متافیزیک کار ساده‌ای نیست. امکان دارد شخصی که ارتباط می‌یابد، حالت غیرعادی پیدا کند، ولی این هرگز به معنی به خواب رفتن و رویا دیدن نیست. حتی عرفای ما که کشف و شهود را در حالی ممکن می‌دانند که سالک از خودآگاهی بیرون آمده باشد و به حال فنا رفته باشد، هرگز این حال را خواب ننامیده و آن تجربه‌ها را رویا نشمرده‌اند!
توجیه دیگر ایشان آن است که بخشی از آیات قرآن حالت مشاهده و گزارش دارند، مانند خبر از شرایط بهشت و دوزخ و نشانه‌های روز قیامت. پس، پیامبر این‌ها را در خواب دیده است. برادر! خبر دادن از آینده که خورشید تیره می‌گردد و ستاره بی‌نور می‌شود، نیازی به دیدن ندارد! اگر ما باور داریم که خداوند به وی یاد می‌دهد، برای خدا که گذشته و آینده فرقی ندارد!
توجیه دیگر اینکه مواردی در قرآن از زبان پیامبر (ص) است. عزیزم! آیات قرآن کریم برخی سخن خداوندند و برخی سخن این و آن هستند که خداوند نقل می‌کند! همانند سخن یوسف با پدرش یا گفتگوی اصحاب کهف با یکدیگر و برخی سخنی است که همه انسان‌ها باید بر زبان آورند، همانند دعا‌ها یا سوره حمد! این‌ها برای آموزش ما انسان‌ها هستند. به نظر من، پرداختن به این موارد لازم نیست.
اما اینکه به پیامبر فرمان داده می‌شود که بگو! و گفتن اینکه این خطاب خود پیامبر به خودش است و مقایسه آن با تخلص شعرا که مثلا سعدی می‌گوید سعدیا یا حافظ می‌گوید حافظا! برادر! این‌ها چه ربطی به هم دارند؟ مگر با آسمان و ریسمان کردن، مطلب علمی ثابت می‌شود؟ اگر با چنین توجیهاتی بتوان چیزی را ثابت کرد، بنده می‌توانم به شما ثابت کنم که اصلاً شاهنامه سروده من بوده است که قرن‌ها پیش به دست فردوسی افتاده است!
نظریه آقای سروش، ویژگی سوم یک نظریه درست را هم که‌‌ همان راهگشا بودن است، ندارد. رویا دانستن وحی کدام راه را به روی مومنان باز می‌کند و بر اساس آن در آینده چه اسلام‌شناسی جدیدی می‌تواند پدید آید؟!
بیش از این، لزومی نمی‌بینم این بحث را ادامه دهم. این گونه نظریه‌ها را حتی آنان که نگرش اپوزیسیونی دارند، نخواهند پسندید. سرنوشت چنین سخنانی از دو حال بیرون نیست؛ یا به مروز زمان از یاد می‌روند، و یا اینکه در مواردی راه را برای سخن گفتن بی‌توجیه درباره وحی و قرآن باز می‌کنند؛ هرچند، سرنوشت اول بیشتر اتفاق می‌افتد. ما از حدود یک قرن پیش چنین نظریه‌هایی داشته‌ایم، اما می‌بینیم که نه تنها در جامعه به روشن اندیشی و خردورزی کمک نکرده‌اند، بلکه در برابر گسترش خرافات نیز کوچک‌ترین اثر بازدارنده‌ای نداشته‌اند. در حالی که در آن سوی دنیا، روشن اندیشان در حدود یک قرن جامعه و فرهنگ خود را تا حدود زیادی از خرافه پالودند و دانش را از سطح ارسطویی آن به سطح نیوتن بالا بردند و مدیریت جامعه را تا حدود زیادی از آشفتگی‌ها و خودکامگی‌ها دور ساختند. در این روزگار، غربیان به فکر شناخت فضاهای دوردست افتاده‌اند و عده‌ای هنوز در جامعه ما، سفر انسان به کره ماه را دروغ بزرگ قرن می‌دانند!!
باری، چنان که گفته بودم، اکنون به توضیح این مطلب می‌پردازم که کسانی که عملاً به روشن اندیشی نرسیده‌اند، ولی آرزوی روشنفکر شمرده شدن را دارند، تلاش می‌کنند با اقتباس از روشنفکران غرب و در مواردی با اقتباس از برخی روشنفکران عرب زبان و گاهی هم با استفاده از نظریه‌های فلاسفه و عرفای خودمان که غالباً در میان مردم مطرح نیستند، خود را به مقام نظریه‌پردازی برسانند.
آقای دکتر سروش، بیش از خارجیان، تحت تاثیر دیدگاه عرفای اسلام است. عرفای اسلام زبان خود را زبان رمز و اشاره می‌دانند و به همین دلیل، آن را نیازمند تاویل و تفسیر می‌شمارند. آنان می‌گویند که تجربه‌های عرفانی به عالم فنا تعلق دارد و چون عارف از عالم فنا برگردد و از بی‌خودی به خود آید، می‌تواند تحت تاثیر مکاشفه‌ها و مشاهده‌های خودش چیزهایی بگوید، اما این گفتن تنها از راه اشاره و کنایه امکان دارد. زیرا، آن تجربه‌ها به اتفاق آرای عارفان بیان ناپذیرند و قابل انتقال به دیگران نیستند. ولی چنان که گفتیم، آقای سروش در آرزوی نظریه‌پردازی هم هست، بنابراین نباید عینا مطالب آنان را مطرح کند. او به جای مکاشفه و مشاهده عرفانی، واژه رویای پیامبرانه را به کار می‌برد. اما، همه توضیحات و مثال‌های وی از ادبیات عرفانی براساس‌‌ همان دیدگاه عرفاست.
باید توجه داشت که زبان عرفا دو مرحله دارد؛ یکی، مرحله انتقال از حقایق کشفی به بیان زبانی و دیگری، در جهت فهم این بیان است که انتقالی است از زبان و بیان متن به آن معانی و حقایق کشفی. این مراحل کلاً جنبه ذهنی ندارند، بلکه بستگی به کمالات وجودی عارف دارند. زبان اهل مکاشفه را تنها اهل مکاشفه می‌دانند. لذا، آقای سروش می‌گوید تاکنون کسی از علمای اسلام شایسته خوابگزار بودن نبوده است! هرادعایی می‌توان کرد، اما واقعیت جریان این است که تاکید خود قرآن بر صراحت بیان خویش است و اینکه همگان می‌توانند آن را بفه‌مند.
اما، آیه مربوط به محکم و متشابه تنها یک تفسیرش به روشن بودن و نبودن معنا مربوط است. وگرنه، متشابه را معنی‌های دیگر هم گفته‌اند، از جمله منظور از متشابه آیات مکرر قرآن هستند که شبیه هم می‌باشند.
تاویل نیز در زبان قرآن تنها به معنی خواب گزاردن نیست، بلکه به معنای انگیزه و نتیجه آینده کار هم هست. مثلاً، آن جوان همراه حضرت موسی که کارهای عجیب می‌کرد، در آخر به موسی گفت بگذار تاویل کار‌هایم را بگویم. منظور از تاویل خوابگزاری نیست! یعنی بگذار بگویم انگیزه من از کارهایی که کرده‌ام چه بوده است.
به هرحال، رسول خدا ریاضت و روش عرفانی را در میان امت خود ممنوع ساخت، اما از قرن دوم به بعد این روش از طرف هند و نیز شامات در اثر فتوحات گسترده مسلمانان به فرهنگ اسلامی وارد شد. بیشتر علمای اسلام با عرفان مخالفت کرده و آن را به پیروی از قرآن نپسندیده‌اند. بنابراین، نمی‌توانیم دیدگاهی را که بیش از ده قرن سابقه دارد، به عنوان یک نظریه جدید در تفسیر قرآن پذیرفته و قرآن را دارای بطن‌های مختلف بدانیم که فهم‌های آن‌ها در حد همگان نباشد. پس، تنها نام رویا نهادن بر این دیدگاه، آن را به یک نظریه علمی امروزی تبدیل نمی‌کند.
هدف من آن نیست که این مطلب را تا این حد جدی بگیرم، زیرا به یقین می‌دانم که این سخن نیز، مانند سخنان دیگر روشنفکران ما که ماجرای روشنفکری آنان واقعاً برایم غم انگیز است، کوچک‌ترین اثری در فکر و فرهنگ مردم ما نخواهد داشت، جز اینکه ابزار اپوزیسیونی باشد و چنان که گفتم مدتی بر محور مخالفت مطرح شود. اما، عملاً نه مشکلی را پاسخ خواهد گفت و نه راهی برای جامعه خواهد گشود.
تاکنون، دربرابر این گونه نظریات دوستان چیزی ننوشته‌ام و اگر هم گاهی چیزی نوشته‌ام، نامی از کسی نبرده‌ام. اما، این بار که با این همه طول و تفصیل وارد بحث شدم، تنها از موضع غم انگیز احساس کردن ماجرای روشنفکری در جامعه ماست که چگونه وقت خود و مردم را هدر داده‌اند، اما نتوانسته‌اند کوچک‌ترین اثری در فکر و فرهنگ جامعه داشته باشند. روزی به یکی از روشن اندیشان غرب گفتند شما چه می‌خواهید بکنید؟ او پاسخ داد اگر صبور باشید پس از مدتی خواهید دید که در دنیای دیگری زندگی می‌کنیم. آری! اکنون غربیان نسبت به قرون وسطی در دنیای دیگری زندگی می‌کنند، هم از نظر فکر و فرهنگ و هم از نظر سیاست و مدیریت جامعه و هم از نظر رفاه و امنیت. اما، روشنفکران ما با گذشت حدود یک قرن نتوانسته‌اند حتی از افزایش و گسترش خرافات در جامعه امان جلوگیری کنند.
یکی از نشانه‌های تاثیر روشن اندیشان غرب در جامعه این است که اگر هم اکنون زنده شده و به میان مردم برگردند، قدر می‌بینند و بر صدر می‌نشینند. اما، اگر روشنفکران ما به میان مردم بازگردند، کسی آنان را نمی‌شناسد، چون نمی‌دانند چه کرده‌اند. آنان هم که زنده‌اند، عملاً می‌بینیم که در میان مردم نیستند، چون نتوانسته‌اند کاری بکنند، بلکه حتی گاهی کار را پیچیده‌تر کرده‌اند. مثلاً، همین که بگوییم متن مقدس نیازمند گزارشگر است، عملاً زمینه را برای سلطه گزارشگران آماده می‌کند که خود را میان مردم و پیامبر واسطه قرار دهند و رویاهای پیامبر را به ما گزارش کرده و خوابگزار این رویا‌ها باشند. چنانکه در قرون وسطی پاپ و دستگاه کلیسا با چنین فکری بر جامعه مسلط بودند و همین باعث شد پروتستان‌ها به مخالفت با انحصار فهم متون پرداختند. اما روشنفکران ما در قرن بیست و یکم می‌خواهند عنان اختیار مردم را به دست خوابگزاران بدهند! خوابگزارانی که هیچ ملاکی برای ارزیابی و صحت گفته‌های آنان در دست ما نیست. در نتیجه، ما با هزاران مدعی دروغین خوابگزاری روبرو خواهیم شد که هریک دامی گسترده و عده‌ای را به زیر سلطه درآورند. اگر ما در فهم آیات قرآن کمی با هم اختلاف داشتیم، به وسیله خوابگزاران قرآن به هزاران گروه و فرقه تقسیم خواهیم شد.
روشنفکران غرب بر آن می‌کوشیدند تا مردم را با خردورزی و عقلانیت آشنا سازند، اما روشنفکران ما به شکل مجتهدانی در می‌آیند که فقط فتوایی بدهند و مقلدانی داشته باشند! مثلاً، از آقای سروش بپذیرند که قرآن انشای محمد است و گزارش رویا‌هایش؛ بدون توجه به این همه شواهد و دلایلی که برخلاف چنین فکری وجود دارند.

منابع 

-خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)

-تبیان

-مرکز مطالعات ایرانی آنکارا

-انصاف نیوز

۱  . فضل الرحمن، الاسلام وضرورة التحديث، ترجمة: ابراهيم العريس، لندن: دار الساقي، الطبعة الأولی، م۱۹۹۳، صص ۱۵-۱۶.

گرد آوری :سرای  تاریخ


https://sarayetarikh.ir/?p=4064
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سرای تاریخ در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
نظرات و تجربیات شما

0 دیدگاه برای “نظریه رویاهای رسولانه دکتر سروش به همراه نقد و بررسی

دیدگاه شما

ابتدا تمام فیلدها را تکمیل نمائید و بعد بر روی ارسال کلیک کنید.

1 / 10
داستان گنج‌های گمشده هیتلر
داستان گنج‌های گمشده هیتلر
2 / 10
کارنامه تحصیلی احمدشاه قاجار؛ تاریخ ۶؟
کارنامه تحصیلی احمدشاه قاجار؛ تاریخ ۶؟
3 / 10
نامه دختر رضا خان به امام خمینی
نامه دختر رضا خان به امام خمینی
4 / 10
ایل ارکوازی؛ یکی از ایلات بزرگ ایران
ایل ارکوازی؛ یکی از ایلات بزرگ ایران
5 / 10
ایل ملکشاهی سرحدداران ایران زمین
ایل ملکشاهی سرحدداران ایران زمین
6 / 10
پوشش و لباس دختر مدرسه‌ای‌های قبلِ از انقلاب
پوشش و لباس دختر مدرسه‌ای‌های دهه ۵۰
7 / 10
این دبیرستان معروف یادگار دو پدر است برای دو پسر کشته‌شده
این دبیرستان معروف یادگار دو پدر است برای دو پسر کشته‌شده | مدرسه فیروزبهرام
8 / 10
علت فرار مظفرالدین شاه از کاخ دارآباد|زندگینامه
علت فرار مظفرالدین شاه از کاخ دارآباد|زندگینامه
9 / 10
عکس های قدیمی خیابان‌های برفی تهران در دهه ۵۰
عکس های قدیمی خیابان‌های برفی تهران در دهه ۵۰
10 / 10
کشف سازه‌ای،قدیمی‌تر از کاخ گلستان
کشف سازه‌ای،قدیمی‌تر از کاخ گلستان

آخرین مطالب
به قلم ابوالفضل فدائی
تاریخ اسلام