به روز رسانی شده در : پنجشنبه ۲۲ شهریور ۱۴۰۳ | ارسال مطلب
مهم ترین عناوین :
باستان
۱۴۰۱/۱۱/۱۵
ابوالفضل فدائی
4233 بازدید

حاجی فرازنده، سال ۱۳۵۹، تجارت را کنار می‌گذارد و تمام سرمایه‌اش را می‌گذارد برای قرض‌الحسنه و تهیه جهیزیه و ازدواج جوان‌ها. بالاخره چراغ عمرش ۲۵ خرداد ۱۳۶۹ خاموش می‌شود و در گوشه‌ای از ورودی مسجد به خاک سپرده می‌شود.

سرای تاریخ :حاجی فرازنده، سال ۱۳۵۹، تجارت را کنار می‌گذارد و تمام سرمایه‌اش را می‌گذارد برای قرض‌الحسنه و تهیه جهیزیه و ازدواج جوان‌ها. بالاخره چراغ عمرش ۲۵ خرداد ۱۳۶۹ خاموش می‌شود و در گوشه‌ای از ورودی مسجد به خاک سپرده می‌شود.

در گزارش پیش رو می‌خواهیم داستان خواندنی چگونگی ساختن یک مسجد قدیمی و نام‌آشنا در محله شوش تهران را روایت کنیم؛ مسجدی که قهرمان واقعی آن بچه یتیمی است که با تلاش و پشتکار زیاد به تاجری بزرگ تبدیل می‌شود و به‌جز ساختن مسجد در این محل، کار‌های جالب دیگری هم می‌کند.

داخل متروی شوش روی تابلویی نوشته شده: مسجد فرازنده، ۱۰۰ متر جلوتر. با کمی پیاده‌روی در خیابان شهید «زیدوند لرستانی» متوجه می‌شویم چقدر جلو چشم بوده، اما آن را ندیده‌ایم؛ آن هم با آن گنبد و کاشی‌های فیروزه‌ای زیبا. اینجا مسجد فرازنده در محله شوش است که می‌خواهیم درباره آن بیشتر بدانیم. دست راست، نرسیده به حیاط مسجد، سنگ مزار حاج «محمود فرازنده» و مرحومه مادرش «رقیه داداش» دیده می‌شود. مردی از قسمت مردانه بیرون می‌آید که می‌فهمم حاج «حسن فرازنده» تولیت این مسجد قدیمی است و با صاحبان این مزار نسبت نزدیکی دارد.

حیف است‌که این مسجد مهجور بماند

نمازگزاران بیشتر کسبه و راننده‌های تاکسی و کامیون هستند و خانم‌ها هم از خانه‌های دور و اطراف می‌آیند. عاقله‌مردی سر قبر مرحوم حاجی فرازنده حمد و سوره می‌خواند و جوانی کیف و کوله به دوش به وضو خانه می‌رود و با آستین‌های بالا زده بیرون می‌آید. عاقله‌مرد راننده کامیون است و برای تخلیه بار آمده: «حیف است خانم که مسجدی با این عظمت که نمونه‌اش توی تهران کم پیدا می‌شه، اینقدر گمنام و مهجور باشه؟» به ذهنم می‌سپارم که این سوال را حتما از متولی مسجد بپرسم.

شرط و شروط مرحوم پدر

حاج حسن فرازنده که متولی و پیش‌نماز این مسجد است با اشاره به اینکه مرحوم پدرش خیلی علاقه‌مند بود در این مسجد مسائل دینی درست آموزش داده شود، می‌گوید: «مسجد هنوز هم طبق منش و تفکر مرحوم پدرم اداره می‌شود، از جمله اینکه اگر در این مسجد مراسم ختمی برگزار شود، از صاحب عزا پول نمی‌گیرند. مرحوم پدرم معتقد بود دلیلی ندارد از کسی که کس و کارش مرده پول بگیریم.

از سوی دیگر، نگهداری مسجد مخارج بالایی دارد، اما خود حاجی در ساخت مسجد از احدی کمک نگرفت و تنها کمکی که زمان ساخت مسجد قبول کردند مهریه همسرش بود، اما در حال حاضر اگر شخص متدینی باشد که پول حلالی را بدون قصد تظاهر و فقط برای رضای خدا بابت کمک به مسجد بدهد، من، به‌عنوان تولیت مسجد، قبول می‌کنم وگرنه از هیچ نهاد و هیچ ارگان دولتی و غیردولتی کمک نمی‌گیریم.»

تامین شیشه در و پنجره مساجد جدید

اما داستان ساختن مسجد را بشنوید از زبان حاج حسن که شنیدنی است: مرحوم حاج «محمود فرازنده»، کودک یتیمی که با لیاقت و زرنگی خودش می‌شود تاجر مشهور و صاحب‌نام تهران در تجارت شیشه، قبل از ساخته شدن هر مسجدی در تهران تامین شیشه‌های در و پنجره‌هایش را قبول می‌کرد. او بعد‌ها همین زمین مسجد را می‌خرد برای انبار کالا. آن سال‌ها شوش آب لوله‌کشی نداشت و برای همین حاجی چاه عمیقی می‌زند و دارودرختی می‌کارد. مردم دور و اطراف هم می‌آمدند سر چاه، رخت و لباس می‌شستند. مدتی می‌گذرد و حاجی به فکر ساخت مسجد می‌افتد و این ملک را می‌گذارد برای ساخت مسجد.

خانه حاجی فرازنده در میدان خراسان در خیابان لرزاده بوده و این‌طوری با استاد «حسین لرزاده»، معمار مشهور، آشنایی و رفاقت پیدا می‌کند. یک روز حاجی به لرزاده می‌گوید: «من بهترین جا و گل ملکم را برای مسجد در نظر گرفته‌ام. می‌خواهم که یک مسجد درجه یک بسازی اینجا.» لرزاده می‌گوید: «مردم خانه را می‌سازند نهایت برای ۱۰۰ سال و مسجد را می‌سازند برای ۱۰۰۰ سال، هرچه داری خرج کن باقی‌اش را مردم می‌سازند.»

خلاصه لرزاده نقشه را می‌دهد و می‌گوید: «نقشه مسجد اعظم قم را من دادم، اما گنبد را من خط نکشیدم. همین کار را می‌کنم و روی گنبدش هم خودم نظارت می‌کنم.» به این ترتیب سنگ بنای مسجد گذاشته می‌شود. حاجی در زمان ساخت مسجد «تاجرالتجار» لقب داشت و وضعش خیلی خوب بود، با این حال بار‌ها پیش می‌آمد که خودش لباس ساده می‌پوشید و بیل به دست به کارگر‌ها کمک می‌کرد یا خودش غذا می‌پخت و همسفره کارگر‌ها می‌شد.

حاجی فرازنده، سال ۱۳۵۹، تجارت را کنار می‌گذارد و تمام سرمایه‌اش را می‌گذارد برای قرض‌الحسنه و تهیه جهیزیه و ازدواج جوان‌ها. بالاخره چراغ عمرش ۲۵ خرداد ۱۳۶۹ خاموش می‌شود و در گوشه‌ای از ورودی مسجد به خاک سپرده می‌شود.

داستان جالب یک بچه یتیم که تاجرالتجار معروفی شد


منبع
همشهری آنلاین
https://sarayetarikh.ir/?p=7577
×
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط سرای تاریخ در وب سایت منتشر خواهد شد
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد
  • لطفا از تایپ فینگلیش بپرهیزید. در غیر اینصورت دیدگاه شما منتشر نخواهد شد.
نظرات و تجربیات شما

0 دیدگاه برای “داستان جالب یک بچه یتیم که تاجرالتجار معروفی شد

دیدگاه شما

ابتدا تمام فیلدها را تکمیل نمائید و بعد بر روی ارسال کلیک کنید.

1 / 10
داستان گنج‌های گمشده هیتلر
داستان گنج‌های گمشده هیتلر
2 / 10
کارنامه تحصیلی احمدشاه قاجار؛ تاریخ ۶؟
کارنامه تحصیلی احمدشاه قاجار؛ تاریخ ۶؟
3 / 10
نامه دختر رضا خان به امام خمینی
نامه دختر رضا خان به امام خمینی
4 / 10
ایل ارکوازی؛ یکی از ایلات بزرگ ایران
ایل ارکوازی؛ یکی از ایلات بزرگ ایران
5 / 10
ایل ملکشاهی سرحدداران ایران زمین
ایل ملکشاهی سرحدداران ایران زمین
6 / 10
پوشش و لباس دختر مدرسه‌ای‌های قبلِ از انقلاب
پوشش و لباس دختر مدرسه‌ای‌های دهه ۵۰
7 / 10
این دبیرستان معروف یادگار دو پدر است برای دو پسر کشته‌شده
این دبیرستان معروف یادگار دو پدر است برای دو پسر کشته‌شده | مدرسه فیروزبهرام
8 / 10
علت فرار مظفرالدین شاه از کاخ دارآباد|زندگینامه
علت فرار مظفرالدین شاه از کاخ دارآباد|زندگینامه
9 / 10
عکس های قدیمی خیابان‌های برفی تهران در دهه ۵۰
عکس های قدیمی خیابان‌های برفی تهران در دهه ۵۰
10 / 10
کشف سازه‌ای،قدیمی‌تر از کاخ گلستان
کشف سازه‌ای،قدیمی‌تر از کاخ گلستان

آخرین مطالب
به قلم ابوالفضل فدائی
تاریخ اسلام