ستقلال یکی از عناصر مهم برای کشورها است؛ استقلال اقسام مختلفی دارد مثل استقلال ارضی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی؛ نقطه مقابل استقلال، بردگی است که در آن کشور بالاسری، از بردهی خود بیگاری میکشد و در این معادله منافع و آینده کشورِ برده، کوچکترین اهمیتی ندارد و صرفاً مانندِ آبمیوهای است که دارایی آن مکیده و سپس دور ریخته میشود.
بازه زمانیای که یک کشور مورد استثمار و بهرهکشی بوده، در کلام مردم آن دوران پرشوری بهحساب نمیآید و چهبسا سعی در حذف آن از خاطرهها شود.
کشور ما ایران، چنین دورانی را پشت سر گذاشته و هماکنون نزدیک به چهل سال است که در آزادی به سر میبرد؛ ولی قبل از آن حکومتهای فراوانی کشورمان را به این حقارت کشانده بودند که نزدیکترینشان حکومت پهلوی است؛ حکایتی از دومین و درواقع آخرین شاهِ این حکومت، ارائه میشود:
یک روز محمدرضا که خیلی ناراحت بود به من گفت: مادر جان! مردهشور این سلطنت را ببرد که من شاه و فرمانده کل قوا هستم و بدون اطلاع من هواپیماهای ما را بردهاند ويتنام آن موقع جنگ ویتنام بود و آمریکاییها که از قدیم در ایران نظامی داشتند هر وقت احتیاج پیدا میکردند از پایگاههای ایران و امکانات ایران با صلاح دید خود استفاده میکردند و حتی اگر احتیاج داشتند از هواپیماها و یدکیهای ما استفاده میکردند برای پشتیبانی از نیروهای خودشان در ویتنام.
حالا بماند که چقدر سوخت مجانی میزدند و اصلاً كل بنزین هواپیماها و سوخت کشتیهایشان را از ایران میبردند. (۱)
پینوشت:
۱) تاجالملوک، صفحه ۳۸۷